جدول جو
جدول جو

معنی جز ریک - جستجوی لغت در جدول جو

جز ریک
سوختگی شدید، سوختگی همراه با مچاله شدن، سوخته و جزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ / هَِ زارْ یَ / یِ)
یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف) :
هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است
نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ.
فرخی.
هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز
به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزاریک
تصویر هزاریک
یک جزواز هزارجزو یک هزارم (1000، 1) : (وآنچه اورالله بعون ولطف پروردگارملکه شده است وطبیعت گشته دیگر ملوک روزگارو شاهان نامدار راهزاریک آن دست نداده است)
فرهنگ لغت هوشیار
دم اسبیان، گیاهی علفی که در حاشیه ی جویبارها و زمین نمناک
فرهنگ گویش مازندرانی
جوجه
فرهنگ گویش مازندرانی
راه باریک، راه بز رو در کوهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که با چوب بلند گردو را پایین بریزد، چوبی بلند برای چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیلی برشته شده، بسیار سوختن، زغال شده، گیاه چسبک از تیره
فرهنگ گویش مازندرانی
ته مانده ی پی آب شده
فرهنگ گویش مازندرانی
اسب چموش و رم کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای گر گرفتن آتش، صدای ترکیدن و سوختن چوب و خاشاک، شیون
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار کم، نالیدن، ناله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی